تعریف مساله و بیان سؤالهای اصلی تحقیق
فناوریهای نوین با سرعتی سرسام آور در حال پیشرفت هستند، به طوری که جوامع به صورت عام و بازار به صورت خاص با شتابی وصف ناپذیر به دنبال ترفندهایی می گردند که بقایشان را در این عرصه آشفته و متلاطم تضمین کنند. سازمانها باید بپذیرند که فلسفه حیاتشان تغییر کرده است و دیگر زنده بودن به معنای رسیدن به وضعیت سوددهی مداوم نمی تواند باشد و باید به دنبال رقابت و ابزار آن باشند، چرا که امروزه کمتر شرکتی در این عرصه به صورت سنتی و به دور از قواعد جدید بازی کسب و کار می کند و برای اینکه بتوان پا به پای رقبا باقی ماند یا شاید بسختی و با مهارت بسیار بتوان یک قدم از آنها پیش گرفت، می بایست به قواعد جدید بازی کاملا مسلط بود تا شاید روزی بتوان خود یک قاعده جدید انگاشت. بنابراین تسلط بر فناوریهای جدیدی مانند هوش سازمانی در کسب و کارها یک الزام وضرورتی اجتناب ناپذیر تلقی می شود. هوش سازمانی یعنی داشتن دانشی فراگیر از تمام عواملی که بر سازمان تأثیر می گذارند. هوش سازمانی به شما کمک می کند تا به نقاط ضعف سازمان خود پی برده و نقاط قوت خود را مستحکم تر کنید. در سازمان شما همه مدیران و تصمیم گیران، دسترسی فوری به همه اطلاعات را خواهند داشت و می توانند از آنها استفاده کنند. سیستم های اطلاعات مدیریت تنها در سطح تئوریک رشد کردند و هرگز نتوانستند در عمل پاسخگوی نیاز سازمانها باشند. از طرفی گسترش فناوریهای نوین اطلاعاتی، خدمات و عملکرد سازمانها را متحول کرده و هر روز بر دامنه و عمق این تحولات افزوده است(براتی، 1380). در هر سازمان افزون بر منبع عظیم و خلاق انسانی هوشمند، عوامل دیگری نیز در فرایند عملکرد ساز مانها نقشی موثر ایفا می کنند. «کارل آلبرخت» برای موفقیت در یک کسب و کار سازمان به داشتن عامل انسانی هوشمند، تیمهای هوشمند و سازمانهای هوشمند اشاره می کند. آلبرخت برای پاسخگویی و جلوگیری از کند ذهنی گروهی، از عنوان هوش سازمانی استفاده می کند. از سوی دیگر آلبرخت بیان می دارد که وقتی افراد باهوش در یک سازمان استخدام می شوند، تمایل به کند ذهنی دسته جمعی یا حماقت گروهی پیدا می کنند. هر کدام از این افراد می خواهند رو به بالا تفویض شوند و به سطح ریاست برسند از این رو اغلب به صورت انفرادی عمل می کنند. آلبرخت در مقابل کند ذهنی، از واژه هوش سازمانی استفاده می کند و مدل هوش سازمانی را شامل هفت مولفه زیر می داند: