زمانی که از ما پرسیده میشود در مورد یک رفتار خصومت آمیز برای زنان در محیط کاری فکر کنیم، اولین چیزی که به ذهن ما میرسد، نمونه ای از آزار های جنسی یا تبعیض قائل شدن در استخدام می-باشد. چنین وابسته سازی هایی قطعاٌ شگفت انگیز نخواهند بود: حتی در سنی که چنین رفتارهایی ننگین به شمار میرود و در حد زیادی نیز غیرقانونی میباشد، چنین بدرفتاری های سازمانی به نظر بسیار رایج میباشد. در طی چند سال اخیر گزارشات زیادی مبنی بر تأیید چنین رفتارها و تبعیضاتی در سازمان گزارش شده است(Morris,Bonamici&Neering,٢٠٠۵).
برای مثال، مورگان استنلی در یک سرمایه گذاری بانکی، ۵۴ میلیون دلار را برای کارمندان زنی پرداخت کرد که مدعی بودند حقوق و مزایای آنها با سایر همکاران مرد آنها برابر نبوده است. علاوه بر این، ١.۶ میلیون زن در حال حاضر و قبلاٌ که در wal-Mart کار میکردند واجد شرایط برای حضور در دادگاه های حق و حقوق شهروندی بوده اند: مانند زنان مورگان استنلی، آنها ادعا میکردند که قربانی تبعیضات جنسی بوده اند(greenhouse ٢٠٠۴). در اصل، با توجه به آمار و ارقام کمسیون فرصت های برابر شغلی، در طی ١٢ سال اخیر، دادخواهی های مربوط این تبعیضات و یا میزان خسارات پولی حاصله از این دادخواهی ها کاهش یافته است.
نه اینکه تمامی تبعیضات در محیط کاری چنین توجهاتی را به خود معطوف کنند. مدارک فعلی حاکی از تبعیضات جنسیتی میباشد. یک سری مطالعات اخیر نشان داده است که بسیاری از زنان در موقعیت های شغلی بالا در شرکت ها و کارخانجات، مدعی هستند که محروم سازی اجتماعی جدایی از تبعیض، مانعی برای پیشرفت شغلی زنان میباشد. مثال هایی از این تبعیض شامل فقدان موعظه و نصیحت، محروم شدن از شبکه های ارتباطی غیر رسمی، و فرهنگ همکاری ناعادلانه میباشد. یافته های بیشتر نشان میدهد که چنین رفتارهایی برای هر شخصی در محیط کار قابل قبول نیست: مردان به طور قابل ملاحظه ای نسبت به زنان در مورد این فاکتور ها حساسیت نشان میدهند.